موریانه های خیال
وقتی تمام حسرتها به مرگ اضافهات میکنن..
وقتی همه غمهای فلسفی کلافهات میکنن..
غمها که هر چقدر میخندی احاطهات میکنن..
نفسها به بوی جسد به تدریج عادت میکنن..
وقتی میخوای با دیوارا حرف بزنی و ممکن نیست..
وقتی تو مجرای نفس چیزی جز بغض مزمن نیست..
وقتی اطرافت همه چیز اونقدر خوبه که سیر شدی..
میبینی تو انتظار اتفاق خوب پیر شدی..
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ ساعت 4:5 توسط ḿØß¡Ŋ
|
A Fine Day To Exit