اصلاً به اینجای اسفند که میرسد...
باید بزنی سر شانه خودت!
که این همه فکر و خیال و دوندگی را...
رها کن..!
برویم نفس بکشیم!
که بوی بهار می‌آید..

به اینروزها که میرسیم، هیچکس هم نمیداند..
که چرا کارها بیشتر می شود!
و استرس سرازیر!

ولی..
باید بزنی سر شانه خودت..
هرسال حرص خوردیم و چه شد؟
برویم نفس بکشیم!


می‌دانی!؟
اصلا همه‌ی مزۀ بهار
به روزهای قبل از آمدنش است..
به عطرش و به آفتابش که هنوز رمق ندارد!
این خودش لطفی دارد و انتظار آمدنش لطفی دیگر...

همه ی چیز را کنار بگذاریم..
و برویم کمی نفس بکشیم..